سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به انتهای عمر خودت پا گذاشتی

ارسال شده توسط مهدی در 92/3/4:: 10:45 عصر

رحلت جانسوز ام المصائب، عقیله ی بنی هاشم، دختر علی و فاطمه(سلام الله علیهما)، عمه ی سادات، حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) رو خدمت قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تسلیت عرض می کنم.
لحظاتی پیش چند بیت شعر مختصر از زبان حقیر جاری شد.
التماس دعا...

ای که به طفّ، برادر خود جا گذاشتی

امشب به انتهای عمر خودت پا گذاشتی

هم روز گریه نمودی، هم نیمه های شب

پا جای پای حضرت زهرا(س) گذاشتی

با آن همه مصیبت و رنجی که دیده ای

داغ حسین(ع) را به دل ما گذاشتی

بالای تلّ تو چه دیدی؟ که روی چشم

چادر برای منع تماشا گذاشتی

حضرت زینب


سفر بس است خانه ات آباد!

ارسال شده توسط مهدی در 92/2/23:: 6:23 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام،مسافری دارم خیلی دور،از سر دلتنگی چند واژه را کنار هم چیدم شد این:

 

دوباره خواب تو را دیدم و قرارم رفت

تحمل فراق تو از قلب زارم رفت

دوباره باز سوالی به جان من افتاد

چرا فرشته ی من پر زد از کنارم رفت؟


عجب حکایتی است این سفر برای دلم

فراق روی تو دارد خطر برای دلم

برای اینکه ببینمت، دوباره می خوابم

که دیدن تو می شود سپر برای دلم


جدایی تو یک قفس کشیده دور و برم

ببین که اشک دو چشمم چکیده دور و برم!

بدون تو تنها شدم درون غربت شهر

بیا که لشکر غصه رسیده دور و برم


طاق تحمل مردانه ام شکسته بیا

نگاه کن! دل دیوانه ام شکسته بیا

سفر بس است خانه ات آباد! دگر برگرد

ستون مرتعش خانه ام شکسته بیا

سفر


وبلاگ نویسی آرمانی

ارسال شده توسط مهدی در 92/2/6:: 11:27 عصر

1-امروزه در این فضای باز اطلاعات، ساخت وبلاگ یکی از آسان ترین و کم هزینه ترین راه ها برای انتشار پیام های نوشتاری و چند رسانه ای بین مخاطبین خاص می باشد. اما به راستی بازدهی و کارایی وبلاگ نویسی چقدر است؟ آیا آن قدر هست که ارزش صرف زمان را - که حقیقتاً طلاست و گذشت لحظه لحظه آن می تواند مایه آرامش خاطر و یا حسرتی جبران ناپذیر باشد - داشته باشد؟

2-پاسخ دادن به این پرسش بستگی به نوع نگاه ما به زندگی و هدف ما از وبلاگ نویسی دارد. ممکن است کسی اساساً ارزش زندگی و گذارن عمر را درک نکند؛ لذا برای او تلف کردن عمر در کنار صفحه کلید رایانه دردناک نیست. شاید کس دیگری هدفش از وبلاگ نویسی فقط داشتن یک سرگرمی باشد؛ اینچنین شخصی نیز حسرت پایان گرفتن عمر را فقط در لحظه پایان آن درک خواهد کرد. اما سوال اساسی این است: آیا نسبت به کسی که هدفی انسانی و آرمانی والا دارد و در قبال سرنوشت جامعه ی خویش احساس مسئولیت می کند، وبلاگ نویسی پاسخی مثبت و روشی کارآمد است؟

3-تصور کنید که یک موضوع در قالبی زیبا نوشته شود و در وبلاگ منتشر شود. در جای دیگر همان موضوع به صورت چهره به چهره و یا در قالب یک سخنرانی یک طرفه بیان شود. در جای دیگری همان موضوع بصورت کتاب و مقاله چاب شود. در جای دیگر یک فیلمساز از آن موضوع یک فیلم بسازد. در جای دیگر یک شاعر آن موضوع را با وزن و قافیه و آرایه های ادبی در قالب شعری زیبا بیان کند. سوال این است که ارزش و بازدهی هر یک از این شیوه ها و ابزارهای مذکور در بیان حقیقت و پیشبرد آرمان های یک آرمانگرا چقدر است؟ پاسخ به این سوال کلّی در حوصله این نوشتار نیست، لذا ما بحث را روی موضوع وبلاگ نویسی متمرکز می کنیم.

4-وقتی اثر هنری یک هنرمند آرمانگرا - چه نوشتاری باشد، چه عکس باشد، چه مستند باشد و یا هر اثر دیگری - در وبلاگ شخصی او منتشر می شود، مخاطب عام به آن دسترسی ندارد مگر بصورت خیلی اتفاقی، زیرا اساساً مخاطب عام در جستوجوی آن اثر نیست تا اینکه بخواهد آن را بیابد. اما مخاطب خاص که در یک فضای فکری متناسب با فضای فکری هنرمند آرمانگرا سیر می کند - که هنرمند آرمانگرا در پی پیراستن آن فضا از آلاینده ها و آلودگی هاست - آن اثر هنری را می بیند و می پسندد و احیاناً در روح او اثر می گذارد اما تنها مخاطب اخصّ - که علاوه بر سیر کردن در آن فضای فکری، با آلاینده ها و آلودگی های آن فضا نیز آشناست - در جستوجوی گمشده اش برمی آید و آن وبلاگ را برانداز می کند و مخاطب دائمی آن وبلاگ می شود. لذا بخش قابل توجهی از مخاطبین - که ما از آنها به مخاطبین عام تعبیر کردیم - با آرمان نهفته در آثار و نوشته های وبلاگ نویس مواجه نمی شوند، چه برسد به اینکه با آن آرمان آشنا شوند. بنابراین در نگاه اول، وبلاگ نویسی نمی تواند یک ابزار مستقل برای بیان و انتشار فراگیر حقیقت باشد، زیرا بازدهی کافی را ندارد.

5-از یک سو می بینیم در فضای اینترنت انبوهی از وب سایت ها و وبلاگ های ضد ارزشی وجود دارند که توانسته اند در جذب مخاطب موفق عمل کنند. از سوی دیگر گفتیم که وبلاگ نویسی به تنهایی بازدهی کافی برای بیان و انتشار فراگیر حقیقت و آرمان ها را ندارد. حال چه باید کرد؟ خوب که دقت می کنیم درمی یابیم که وقتی انبوهی از وبلاگ های ارزشی و آرمانی در کنار هم قرار می گیرند و فعالیت مستمر دارند، عرصه را بر وبگاه های ضد ارزشی تنگ می کنند. پس راه مقابله منحصر می شود در «کمیت بالا در کنار کیفیت بالای وبلاگ های ارزشی». باید هر شخص آرمانگرا یک وبگاه برای انتشار آرمانهایش داشته باشد تا قطرات به هم پیوسته این وبلاگ ها تبدیل به اقیانوسی شود که اگرچه ضدارزش ها را نمی شوید اما راه را بر جولان آنها می بندد. باید مستحضر باشیم که هدف از ایجاد یک وبلاگ ارزشی، انتشار آرمان هاست؛ و لازمه این امر این است که به زیباترین وجه با مخاطبین مخالف رفتار شود و باید برای ارشاد آن ها خالصانه وقت گذاشت. همچنین باید توجه کنیم که سواحل اقیانوس وبلاگ های ارزشی، همان انتهای فضای مجازی هستند. لذا وبلاگ نویسی کفایت نمی کند.

وبلاگ نویسی


دلیلی کوتاه بر ولایت فقیه(قسمت دوم)

ارسال شده توسط مهدی در 92/2/4:: 12:34 صبح

علاوه بر اینکه امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه می فرمایند:«لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ‏ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر»(ترجمه: مردم ناگزیر هستند از اینکه امیری داشته باشند،خواه نیکوکار،خواه بدکار)، عقل انسان نیز به وضوح درمی یابد که رتق و فتق امور هر مجموعه خُرد و کلانی به تدابیر یک مدیر شایسته وابسته است. همانطور که یک کارگاه کوچک عروسک سازی به یک استاد چرخکار راهنما نیاز دارد؛ و همانطور که یک کارخانه بزرگ اتوموبیل سازی، به یک مدیرعامل کاردان محتاج است؛ سامان دادن به امور مختلف یک جمعیت نیز بدون یک هسته ی مدیریتی امکان پذیر نیست. پس نتیجه این می شود که الّا و لابدّ باید اداره کشور در دست یک حاکم باشد و مردم ناگزیر از پذیرش یک حکومت هستند. حال سوال این است: آیا در ویژگی فقهات (فقیه بودن) مانعی برای در دست گرفتن مدیریت کلان کشور و حکومت کردن وجود دارد؟ مسلّماً فقاهت مانع از حکومت کردن نیست؛ پس همانطور که حکومت کردن یک فرد کت و شلواری تعجب کسی را برنمی انگیزد، نباید حکومت کردن یک فقیه جایی برای شگفتی و مخالفت داشته باشد، زیرا فقاهت منافاتی با حکومت کردن ندارد.
باید توجه داشت که بیان مذکور فقط استبعاد را از مسئله ولایت فقیه رفع می کند و برای اثبات انحصار حق حکومت در فقیه جامع الشرایط، به دلایل دیگری نیاز داریم که در ادامه خواهد آمد.
(ادامه دارد...)

امام خامنه ای


دلیلی کوتاه بر ولایت فقیه(قسمت اول)

ارسال شده توسط مهدی در 92/2/3:: 12:19 صبح

از آنجا که اسلام به مسلمانان آزادی اقتصادی و حق مالکیت شخصی داده، مسولیت رفع بحران های مالی جامعه را نیز به عهده خود مسلمانان نهاده است. به این صورت که پرداخت مبالغ و مقادیری از اموال شخصیشان را تحت عنوان وجوهات شرعی، بر آنان واجب نموده است تا در مصالح جامعه و رفع گرفتاری های آن مصرف شود. به دنبال این حکم اسلامی، سازمانی اجتماعی به نام «بیت المال مسلمین» تاسیس شد. حال سوال این است: چه کسی باید سرپرستی این سازمان را بر عهده بگیرد؟ مسلّماً باید شخصی باشد که به احکام اسلامی در مورد مقدار و شیوه اخذ و موارد مصرف این اموال تسلط کافی داشته باشد که ما از او به عنوان «فقیه» تعبیر می کنم. «سرپرستی فقیه نسبت به بیت المال مسلمین» بیان دیگری است از «ولایت فقیه بر بیت المال مسلمین».
باید توجه داشت که بیان مذکور تنها اصل ولایت فقیه را اثبات می کند؛ و برای اثبات مطلقه بودن ولایت فقیه به دلایل دیگری نیاز داریم که در ادامه خواهد آمد.

(ادامه دارد...)

امام خمینی


این ترور و آن ترور (به بهانه انفجار بوستون)

ارسال شده توسط مهدی در 92/2/1:: 12:10 صبح

این چگونه منطقی است که اگر کودکان و زنان در افغانستان و پاکستان بوسیله آمریکایی‌ها کشته شوند و در عراق و سوریه نیز تروریست‌های مورد حمایت آمریکا، غرب و صهیونیست‌ها، فاجعه‌آفرینی کنند، اشکالی نداشته باشد اما اگر انفجاری در آمریکا یا یک کشور غربی روی دهد، همه دنیا باید هزینه‌ی آن را بپردازند؟
(امام خامنه ای،دیدار جمعی از فرماندهان و کارکنان ارتش،1392/1/28)

ترور غزه و بوستون

این ترور برای برقراری امنیت جهانی است و آن ترور مخالف امنیت ملی!

این ترور خانه های خشتی را ویران می کند و آن ترور کاخ های بتونی و مجلل را!

این ترور در جهان سوم است و آن ترور در گوشه ای از قصر تمدن غرب!

این ترور برای کشتن نیروهای القاعده است و آن ترور برای کشتن بچه های بور و چشم آبی و بی گناه آمریکایی!

این ترور موجب سرور جامعه جهانی است و آن ترور موجب وحشتشان.

این ترور امضای سازمان ملل را دارد و آن ترور اثر انگشت تروریست های تربیت شده ی ایران را!

این ترور برای آزادی انسان هاست و آن ترور تهدیدکننده آزادی!

این ترور ترور شدن تروریست هاست و آن ترور تروری از جانب تروریست ها!

این ترور آشکار است و به پشت پرده می رود و آن ترور از پشت پرده آشکار می شود!

این ترور انسان دوستانه است و آن ترور ترورِ دوستانِ انسان!

این ترور در جستوجوی امنیت اتفاق افتاده و آن ترور برای ایجاد نا امنی!

این ترور واجب است و آن ترور حرام!

این ترور توسط ارتش مدافع بشر یعنی ناتو انجام می شود و آن ترور توسط بمبر های مسلمان!

بعد از این همه دروغ، باز می پرسم: فرق این ترور و آن ترور به چیست؟!!!

پاسخی می رسد، اما این بار از صداقت آب دریا و آبی آسمان:

این ترور بی رسانه است و آن ترور دورن صد رسانه!

این ترور ترور است و آن ترور سناریویی برای یک بهانه!

 غزه


آرمانگرایی

ارسال شده توسط مهدی در 92/1/27:: 8:44 عصر

آرمان چیست؟ تفاوت آرمان و هدف در چیست؟ آرمانگرا کیست؟ چرا ما باید آرمانگرا باشیم؟

پرنده ها در زمستان به سمت مناطق گرمسیر کوچ می کنند تا گرمای آنجا مایه ادامه حیاتشان باشد. گل های آفتابگردان به سمت خورشید متمایل می شوند تا نیازشان را از آن برگیرند. خرس های قطبی به دلیل کمبود غذا و سردی هوا در زمستان، برای خواب به پناگاه خود می روند تا انرژیِ ذخیره شده شان برای مدت بیشتری باقی بماند. ما انسان ها نیز درس می خوانیم و کار می کنیم تا بتوانیم گلیم خودمان را از آب بکشیم و برای زندگی خود و کسانی که به آنها وابسته ایم رفاهی فراهم کنیم.

برای موجودات و پدیده های جهان این حرکت یک سیر طبیعی می نماید؛ و اکثریت انسان ها نیز در همین مسیر حرکت می کنند. اما گاهی در میان انسان ها کسانی پیدا می شوند که برای رسیدن به چیزهایی که در ذهن و دل می پرورانند از این سیر طبیعی جهان خارج می شوند و خود را به زحمت و سختی می اندازند و صبورانه تلاش می کنند. بدون شک آنها حس کرده اند که در سیر جهان چیزی از طبیعت خود خارج شده و یک نفر باید دست از همه ی مظاهر دنیا بشوید تا آن مسیر انحرافی را دوباره به سیر طبیعی خود بازگرداند؛ و این برای او می شود یک «آرمان».

حرکت هر موجودی بر مبنای هدفی و به سمت مقصودی است، حتی پدیدار شدن هر پدیده ای در جهان  هدفمند است، چرا که خداوند جهان را به عبث نیافریده است. اما نمی توان حرکت هر موجودی را آرمانگرایی نامید، چه برسد به عروض پدیده ها. حتی نمی شود همه ی انسان هایی را که برای نیل به اهداف خود سرسختانه تلاش می کنند، آرمانگرا نامید. به قول علمای علم منطق، نسبت بین انسان هدفدار و انسان آرمانگرا عموم و خصوص مطلق است.هر انسان آرمانگرایی هدف دارد اما هر انسان هدفداری آرمان ندارد.

برای تحقق آرمانگرایی به حکم استقراء دو فاکتور کلی وجود دارد: اول آنکه آن هدفی را می توان آرمان نامید که مملو از ارزشهای الهی و انسانی باشد، هدفی باشد که کمک کند به رسیدن انسان به درجه ای که انسانیت او در آن درجه به فعلیت برسد. تلاش برای آزادی انسان از چنگال ابرقدرتهایی که از شیطان خط می گیرند و از همان راهی که شیطان برای نفوذ به انسان بهره می گیرد وارد می شوند.

آنچه گفته شد مربوط به خود آرمان بود. اما فاکتور دوم برای تحقق آرمانگرایی مربوط به انسان آرمانگرا است. دلی می تواند آرمانخواه و آرمانگرا باشد که خالی از شاعبه های خودپرستی و خودخواهی و منیّت باشد، پیرو نفس اماره نباشد، یعنی تابع دشمن ترین دشمنانش که بین دو پهلویش قرار گرفته است نباشد(أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ‏ الَّتِی‏ بَیْنَ‏ جَنْبَیْک‏). ریسمان آرمانخواهی به ریسمان اخلاص گره خورده است و اگر ابتدای آن از انتهای ریسمان اخلاص جدا شود، سقوط نتیجه ناگزیر آن است. دورن انسان آرمانگرا یک نوع تعالی وجود دارد که او را به سمت آرمان و هدفی متعالی می کشاند.

حال چرا باید آرمانگرا باشیم؟ این زندگی کوتاه، عرصه تلاش و مبارزه است و جایی که تلاش و مبارزه وجود ندارد حیات وجود ندارد؛ و ملاک تقویم(قیمت گذاری) یک تلاش، عناصر درونی آن تلاش و شخص تلاش کننده است. با توجه به مطالبی که گذشت  روشن می شود پربهاءترین تلاش، تلاشی است که ما از آن به «آرمانگرایی» تعبیر کردیم. پس چرا آرمانگرا نباشیم؟ درست شبیه صاحب این عکس، شهید سید مرتضی آوینی:

آوینی


<      1   2   3   4   5      >

ابزار هدایت به بالای صفحه

وبلاگ خورشیدها
بازدید امروز: 20 ، بازدید دیروز: 29 ، کل بازدیدها: 169171
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ